هستیهستی، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 17 روز سن داره

هستی بابا و مامان

سه سالگیت مبارک نفسم

سلام عشق قشنگم خانومی عیدت مبارک خانومی تولدت مبارک چه خبرا گل خوشگلم چیکارا میکنی؟بازم مثل همیشه مامان تنبلتو میبخشی که دیر به دیر   وبلاگتو آپ میکنه دیگههههههههههه...   نازنینم خیلی دوستت دارم ولی باور کن کارای خونه و دانشگاه و رسیدگی به شما نمیزاره اونجوری که دلم میخواد برات بنویسم..   دهم فروردین امسال هم گذشت و شما یه سال دیگه بزرگتر و خانوم تر شدی حالا دیگه همه ی جمله ها   رو کامل میگی اطرافت رو کاملا میشناسی و خیلی باهوش تر ازقبل شدی   سی دی اموزش زبان هم که برات گرفتیم و خیلی پیشرفت داشتی خدا رو شکر...   امسال شب تولدت رو سه تایی رفتیم پارک گل محمدی که...
20 فروردين 1393

خدایا شکرت...........خدایا ممنونم ازت

َدخترک عزیزم سلام    به روی ماهت سلام میکنم که هر روز از قبل قشنگتر میشه و مامان و بابا از دیدنش سیر نمیشن   مهربون دختر من , نازنینم تاقبل از اینکه تو دخترمون بشی نمیدونستم اینقدر خدا مهربون و بخشندست   نمیدونستم ممکنه تو زندگی آدم لحظه هایی باشه که فقط بتونه بگه خدایاشکرت خدایا این روزای خوب تموم   نشن... روزایی که حاضرم همه چیمو بدم ولی همیشگی باشن   دختر عزیزم ,همه ی زندگیم...بعد از چند ماه دارم برات مینویسم باورکن اینقدر کارهای بامزه ای میکنی و   اینقدر شیرین زبون شدی که نمیدونم از کدوماش بنویسم کارات یکی از یکی قشنگتر حرفات یکی از یکی ...
25 مهر 1392

عیدت مبارک زندگی من

سلام خوشگل خانوم حال و احوالتون چطوره خانومی؟ سال جدید خوبه نفسم؟ باید مامان و بابا رو ببخشی گلی خانوم که چند وقته که نیومدن برات بنویسن سرمون خیلی شلوغ بود از یه طرف جابه جا شدن به خونه ی جدید از یه طرف کارای عید واز یه طرف دیگه هم دانشگاه رفتن مامانی که این آخری ازهمه بیشتر سخته...اخه خیلی دلم برات تنگ میشه روزایی که میرم دانشگاه و توپیش مامان جون هستی هرچند میدونم مادرجون بهتر از من بهت رسیدگی میکنه... خوب حالا از عید برات بگم که خداروشکر خیلی خوب بود 27 اسفند من و شما و بابایی و مامان جون و خاله فافا و خاله زهرا به همراه خونوادهی دایی سعید رفتیم مشهد... .واااااااااااااای که چقدر خوش گذشت و چقدر شلوغ بود و عالی که موقع سال...
14 فروردين 1392

شیرین زبون ترین دختر دنیا

خوشگل خانوم مامان سلاااااااااااام چطوری عسلم؟چطوری شیرین زبونم؟   گل خوشکل مریم چرا هرچی جلوتر میریم تو اینقدر بانمک تر و شیرین زبون تر میشی؟ تازگیا خیلی باهوش تر شدی وقتی برات شعر میخونم همراه من تکرار میکنی و کلمه هایی رو که بلدی تکرار میکنی باهام وقتی هم خرابکار میکنی و میپرسم کی اینکارو کرده میگی هششتی(یعنی هستی) بعد هم بادست راستت چند بار میزنی رو دست چپت و میگی وای وای وای.... آآآآآآآخ که الهی دورت بگردم مادری چقدر بامزه ای.... اسم اماما رو که ازت میپرسم همه رو میگی حشن(یعنی حسن)هرچی باهات تمرین میکنم بازم میگی حشن چیکار کنم دیگه هنوز کوچمولویی راستی دوازدهم تولد خاله زهراست ولی به خاطر باباجونی نمی...
14 فروردين 1392

خلاصه ی همه ی این روزا....

سلام عزیزدلم خوشگل خانوم خوبی مامانی؟ گل نازم اینایی رو که الان میخوام توی ادامه مطلب برات بنویسم بعدا میتونی خیلی مفصل تر توی دفتر خاطراتت بخونی اما خوب دلم میخواست خلاصشو اینجا هم بنویسم تا به امیدخدا هروقت بزرگ شدی بخونیشون ولذت ببری   عزیزدلم شما تقریبا از سه ماهگی اطرافیانومیشناختی و صداهای نامفهوم از خودت در میوردی صداهایی که فکرنکنم قشنگ تر از اونا تو دنیا وجود داشته باشه اما اصلا مو نداشتی و یه کچل خانوم بودی هههههههههه              اما از پنج ماهگی بود که دیگه کم کم موهای خوشگلت در اومد که تقریبا طلایی بود مثل بچگی های بابایی تو پنج ماهگیت عزیزم ما به همراه خونوا...
6 بهمن 1391

هورااااااااااااا...دوباره مسافرت

تپل مامان سلام حال و احوال چطوره نی نی کوچولوی من؟خوبی؟خوشی؟سلامتی؟ مامانی خسته نمیشی اینقدر میریم مسافرت؟ خوش بهت میگذره؟دوست داری یانه؟ من و بابایی که همه ی تلاشمونو میکنیم تا همیشه خوشحال باشی و پر انرژی از 5شنبه تا دیروز که 3شنبه بود اصفهان نبودیم 4 روزش رو رفتیم رشت خونه ی عموهادی و یه روز هم تهران و یه روز هم اردستان بودیم به من که خیلی خوش گذشت هوای رشت اونم تو این موقع سال عاالی بود دریا هم آروم و جذاب شما هم که با اون خنده های شیرین و شیرین زبونیات سفرمونو خاطره انگیزتر کردی اینم دو تا عکس خوشگل که همونجا بزرگشون کردم و حالا خونه ی مامان جون به دیوار زدیمشون      ...
6 بهمن 1391

شیطون بلای مامانی...

سلام عزیزدلم شب بخیر برگ گلم که مثل فرشته ها خوابیدی و بالاخره این فرصت رو به مامان تنبلت دادی که بیاد و برات بنویسه اما راستشو بخوای من زیاد هم تنبل نیستم بیشتر خودت مقصری چون اینقدر با شیرین کاریات وقت منو پر میکنی که فرصت سر خاروندن هم ندارم هههههههه عزیزکم این روزا دیگه خیلی همه چیز رو متوجه میشی و خیلی قشنگ به حرفام دقت میکنی و کارایی که بهت میگم رو خوب و بادقت انجام میدی امروز عمه لیلا و عمه خدیجه خونمون بودن خیلی بامزه بودی خیلی دل همه رو بردی الهی قربونت برم امیرعلی خوابیده بود و شما بدون اینکه کسی بهت بگه رفتی پتوی خودتو اوردی انداختی و بعدش هم انگشتتو گرفتی روی بینیتو و به همه تک تک میگفتی هییییسس لالا وای که...
6 بهمن 1391

خیلی عاشقتم گل همیشه بهارم

سلام دختر ماهم صبحت به خیر و شادی گل من.... الان شما هنوز تو خواب ناز به سر میبری و من بی خوابی به سرم زده و گفتم بیام یه چند تا عکس باحال از مسافرت ایلام و کرمانشاه که برای عید غدیر رفته بودیم برات بزارم ادامه ی مطلبو بخون جیگر نازم الهی مامان قربون خنده هات بشه که اینقدر عاشق تاب بازی هستی...   واااای نفس من سنگا رو مینداختی توی آب و از خنده ریسه میرفتی فدات بشم گل من الهی دورت بگردم که ژستای خوشگل میگیری واسه مامان         خیلی دوستتون دارم .... و اینم هستی ناز من که عاشق مورچه هاست....الهی فدات بشم کلا به حشره ها علاقه داری مامانی برعکس من که میترسم ...
22 آذر 1391

همه ی هستی من

سلام گل قشنگم شب بخیر خانومی که مثل فرشته ها خوابیدی عزاداریات قبول عروسک ناز من هرچند امسال واسه تاسوعا و عاشورا رفتیم خونه ی آقاجونینا و خیلی هوا سرد بود و نتونستیم بریم مسجد و عزاداری کنیم خیلی بارون میمومد و البته برف رو هم با چشمای قشنگت دیدی عزیزکم  راستی تو این پست چند تا از عکسای قدیمیتو که تازه پیدا کردم برات میزارم وکنار هرکدوم مینویسم مربوط به کجاست بی زحمت ادامه ی مطلب رو بخون نازنینم شب بخیر تابستون امسال عزیزم شیراز رفتیم اینجا شاهچراغ بودیم اینجا هم باغ ارم شیراز بودیم شما و فاطمه الهی دورتون بگردم عزیزای دلم اینجا هم شهر منجیل بودیم که عید امسال با خونواده ی بابایی رفتیم &n...
8 آذر 1391